باغ و صحرا با سهي سروان نسرين برخوشست

شاعر : خواجوي کرماني

خلوت ومهتاب باخوبان مه پيکر خوشستباغ و صحرا با سهي سروان نسرين برخوشست
راستي را هر چه بيني در جهان با زر خوشستغنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عيبش مکن
زانکه با دينار وشادي ملکت سنجر خوشستکاشکي بودي مرا شادي اگر دينار نيست
کاتش نمرود ما را با بت آذر خوشستچون خليل ار درميان آتش افتادم چه باک
پاي در نه گر حديث خنجرت در سر خوشستايکه مي‌گوئي مرا با ماهرويان سرخوشيست
زآنکه شاهي با لب شيرين چون شکر خوشستبي لب شيرين نبايد خسروي فرهاد را
تشنه را در باغ رضوان برلب کوثر خوشستگر چمن خلدست ما را بي لبش مطلوب نيست
عاشقانرا دل بياد چهره‌ي دلبر خوشستهر کرا بيني بعالم دل بچيزي خوش بود
جام صافي برکف و لب بر لب ساغر خوشستباده در ساغر فکن خواجو که بر ياد لبش